معنی لب و لوچ - جستجوی لغت در جدول جو
لب و لوچ
شلخته، نادان، کج و کوله
ادامه...
شلخته، نادان، کج و کوله
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لب و لنج
(لَ بُ لُ)
لب و لنج آویختن یا لب و لنج آویزان یا آویخته داشتن، ناخرسندی نمودن با ملامح روی
ادامه...
لب و لنج آویختن یا لب و لنج آویزان یا آویخته داشتن، ناخرسندی نمودن با ملامح روی
لغت نامه دهخدا
لب و لوشه
(لَ بُ لَ / لُو شَ / شِ)
لب و لوچه.
- لب و لوشه آویختن، عدم رضایت با چهرۀ عبوس نمودن. نمودن عدم رضایت با ملامح روی
ادامه...
لب و لوچه.
- لب و لوشه آویختن، عدم رضایت با چهرۀ عبوس نمودن. نمودن عدم رضایت با ملامح روی
لغت نامه دهخدا
لب و لوچه
(لَ بُ لَ / لُو چَ / چِ)
لب و لوشه.
- لب و لوچه اش آویزان بودن یا شدن، ناراضی و ناخشنود بودن یا ناخشنودی نمودن که از ملامح وی مشهود شود
ادامه...
لب و لوشه.
- لب و لوچه اش آویزان بودن یا شدن، ناراضی و ناخشنود بودن یا ناخشنودی نمودن که از ملامح وی مشهود شود
لغت نامه دهخدا
لس و لوس
(لَ سُ)
رجوع به لس شود
ادامه...
رجوع به لس شود
لغت نامه دهخدا
لش و لوش
(لَ شُ)
رجوع به لش شود
ادامه...
رجوع به لش شود
لغت نامه دهخدا
لف و لوف
(لَ فُ)
در صفت گوشت بد، فضول گونۀ گوشت خام، گوشت بد. گوشت بد که لخم نیست. رجوع به لسه شود، فلانشه
ادامه...
در صفت گوشت بد، فضول گونۀ گوشت خام، گوشت بد. گوشت بد که لخم نیست. رجوع به لسه شود، فلانشه
لغت نامه دهخدا
لغ و لوغ
(لَغْ غُ)
که استوار نیست.
- دندانهائی لغو لوغ، نااستوار و جنبان
ادامه...
که استوار نیست.
- دندانهائی لغو لوغ، نااستوار و جنبان
لغت نامه دهخدا
لق و لوق
(لَقْ قُ)
لغ و لوغ. لغ و پغ: فقط چند تا دندان لق و لوق برای من مانده است. و رجوع به لق شود
ادامه...
لغ و لوغ. لغ و پغ: فقط چند تا دندان لق و لوق برای من مانده است. و رجوع به لق شود
لغت نامه دهخدا
لک و لوچه
(لَ کُ لَ / لُو چَ / چِ)
لب و لنج. لک و لوشه. لب و لوچه. لب و لوشه
ادامه...
لب و لنج. لک و لوشه. لب و لوچه. لب و لوشه
لغت نامه دهخدا
تصویر لب و لوشه
لب و لوشه
عدم رضایت با چهره عبوس نمودن
ادامه...
عدم رضایت با چهره عبوس نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لک و لوچه
لک و لوچه
لب و لوچه لب و لنج
ادامه...
لب و لوچه لب و لنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لس و لوس
لس و لوس
مبتلی به فالج مفلوج فالج زده، شل سست مشرفی
ادامه...
مبتلی به فالج مفلوج فالج زده، شل سست مشرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لغ و لوغ
لغ و لوغ
لق (دندان)
ادامه...
لق (دندان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لق و لوق
لق و لوق
نادرست نویسی لغ و لوغ است پارسی است لق (دندان)
ادامه...
نادرست نویسی لغ و لوغ است پارسی است لق (دندان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لف و لوف
لف و لوف
گوشت و پیهی که در درون هوای بسیار دارد
ادامه...
گوشت و پیهی که در درون هوای بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لش و لوش
لش و لوش
بی غیرت بی عار
ادامه...
بی غیرت بی عار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لش و لوش
لش و لوش
((لَ شُ))
بی غیرت، بی عار
ادامه...
بی غیرت، بی عار
فرهنگ فارسی معین
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
Pout
ادامه...
Pout
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
faire la moue
ادامه...
faire la moue
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لت و لوت
آب گل آلود
ادامه...
آب گل آلود
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ و لوچ
آدم شل و وارفته
ادامه...
آدم شل و وارفته
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
fazer biquinho
ادامه...
fazer biquinho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
schmollen
ادامه...
schmollen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
naburmuszać twarz
ادامه...
naburmuszać twarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
надувать губы
ادامه...
надувать губы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
надувати губи
ادامه...
надувати губи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
hacer un puchero
ادامه...
hacer un puchero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
fare il broncio
ادامه...
fare il broncio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
pruimen
ادامه...
pruimen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
मुंह फुलाना
ادامه...
मुंह फुलाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
cemberingkan bibir
ادامه...
cemberingkan bibir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
뾰로통하다
ادامه...
뾰로통하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
למרר פנים
ادامه...
למרר פנים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر لب و لوچه انداختن
لب و لوچه انداختن
لَب و لُوچه اَنداختَن
噘嘴
ادامه...
噘嘴
دیکشنری فارسی به چینی